حرکت قهقرایی و افول معنویت در خواص و به تبع پیروان آنها، پس از رحلت پیامبر (ص) معلول یک سری علل و عواملی بود که در خواص و بزرگان جامعه اسلامی رخ نمایاند اموری مانند دنیاگرایی و روی آوری به مظاهر دنیا، غفلت از یاد خدا و فرمایشات پیامبر (ص) و مهمتر از همه تحریف مسئله خلافت از جایگاه اصلی خود بود که منشأ رخت بربستن معنویت و در نتیجه پیدایش حوادث تلخی گردید و به عنوان لکه های سیاهی در تاریخ روشن اسلام، ابدی شدند که توضیحی هر چند گذرا در خصوص برخی عوامل حرکت قهقرایی خواص، خالی از فایده نیست.
الف) غفلت از یاد خدا و سیره و سنت پیامبر(ص)
یاد خدا سبب نورانیت دل و صفای باطن است آنجا که می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» آگاه باشید تنها با یاد خداست که دلها آرامش می یابد و ذکر خدا باعث دوری از معصیت و گناه می شود چنان که مفاد آیة شریفه «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر» همانا نماز، از بدی ها و زشتی ها دور می کند، بر آن دلالت دارد. فرمایشات پیامبر (ص) نیز به منظور هدایت بشر و حفظ نورانیت و صفای باطن و بالاخره راه یابی به قرب حضرت احدیت است. پس تا زمانی که انسان در یاد و ذکر خداست و روح و جان خود را به توصیه ها و اراشادات نبویه، مزین کرده است، از گمراهی در امان است و از طرفی، اعراض از یاد خدا و عدم توجه به احکام و فرامین الهی که توسط حضرت پیامبر (ص) به بشر ارایه گردید، چیزی جز گمراهی نیست چنان که آیة شریفه «من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا و نحشره یوم القیامة اعمی» هر کس از ذکر و یاد من اعراض کند به دو مصیبت گرفتار می آید. یک مصیبت دنیوی که زندگی بر او تنگ و سخت می گردد و یک مصیبت اخروی که روز قیامت کور و نابینا برانگیخته می شود.
متأسفانه زبان گویای تاریخ اسلام، بیانگر این مطلب است که پس از پیامبر(ص) مردم و خصوصاً خواص به عقب برگشتند، دلها از یاد خدا غافل شد، احادیث نبوی دستخوش کتمان، تحریف و... قرار گرفت. طبیعی خواهد بود که در چنین وضعیتی، جامعه از نور هدایت منقطع گردد و اثری از معنویت باقی نماند تا آنجا که جامعه از تحمل وجود وصی رسول خدا، باب مدینه علم،در رنج و عذاب باشد. حضرت علی (ع) در این خصوص می فرماید: «زمانی که خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهی به قهقرا برگشتند (به اوامر و نواهی حضرت رسول پشت کرده، دوباره به راه ضلالت و گمراهی قدم نهادند) و راههای گمراهی آنان را هلاک ساخت و بر آراء و اندیشه های نادرست خود اعتماد نمودند (احکام را از پیش خود نادرست بیان کرده و مردم را به پیروی از آن وادار می نمودند) و از غیر رحم و خویش (رسول اکرم (ص)) متابعت نمودند و از سبب هدایت و رستگاری یعنی اهلبیت حضرت رسول (ص) که مأمور به دوستی آن بودند، دوری کردند.»
آیا این کلمات نورانی، چیزی غیر از اعراض خواص و به تبع آنها امت را، از یاد خدا و پشت کردن به سیره و سنت پیامبر تداعی می کند؟!
آنچه به وضوح از این کلمات نورانی امام (ع) استفاده می شود آن است که خواص جامعه در زمان آن امام (ع) گرفتار چنین آسیب هایی بودند و گرفتاری در دام چنین آسیب هایی بود که آنها را یا از یاری امام (ع) بازداشت و یا در صف مقابل امام (ع) قرار داد.
ب) دنیاپرستی خواص
اولین و مهم ترین عامل انحراف خواص در جریانات، پس از رحلت حضرت پیغمبر(ص) و بلکه در تاریخ بشریت، دنیاپرستی و بنده ظواهر دنیا شدن است و چنین امری موجب اعراض از حق است. چرا که انسان بالفطرة به معبود و معشوق خود ارادت دارد و این ارادت در آن حد از کمال و بلندی است که معبود و معشوق را بر هر چیز دیگر ترجیح می دهد چون کمال خویش را در او می بیند و بدیهی است اگر معبود و معشوق آدمی، خدای تعالی باشد، جز به او و رضای او نمی اندیشد و اگر دنیا باشد، جایی برای عشق خدا در دل و پرستش او در عمل باقی نمی ماند و نقطه انحراف هم همین جاست.
البته آنچه مذموم است دنیاپرستی است نه خود دنیا و بر این امر روایات متعددی دلالت دارد. چنانکه در لسان روایات همانند آنچه در اصول کافی آمده، حب دنیا اصل و اساس هر نافرمانی و سرآغاز هر گناهی دانسته شده است. از این روی دنیاپرستی اصلی ترین لغزش خواص در هر عصری است که خواص دائماً باید آن را مورد توجه اکید قرار دهند تا در دام آن گرفتار نیایند. نگاهی گذرا به موضع گیری طلحه و زبیر به عنوان دو صحابی رسول خدا، ما را بیشتر به حقیقت تلخ دنیاگرایی خواص دلالت می کند. این دو تن، از یاران پیامبر و از خواص مثبت بودند اما پس از پیامبر (ص) در معرکه انتخاب دین یا دنیا، حق یا باطل، حق را رها کرده، دنیا را برگزیدند و از خواص جبهه باطل شدند مسعودی در «مروج الذهب» در خصوص دنیاگرایی این دو تن، چنین می نویسد:
در دوران عثمان، گروهی از صحابه به ساختن خانه ها و جمع ثروت پرداختند. زبیر بن عوام یک از آنها بود. او خانه ای در بصره ساخت که تاکنون (سال 332 ه. ق) معروف است. خانه هایی نیز در مصر و کوفه و اسکندریه بنا نهاد. دارایی او بعد از وفاتش پنجاه هزار دینار، هزار اسب و هزار عبد و امة بود. طلحه نیز خانه ای در کوفه در محل کناسه ساخت که به دارالطلحتین معروف است. درآمد روزانه او از غلات عراق، هزار دینار بوده است بعضی هم بیشتر گفته اند. در ناحیة «شراة» بیش از این درآمد داشت. خانه ای در مدینه ساخت که آن را با آجر و گچ و شیشه بنا کرده بود.»
بدیهی است اینگونه غرق مظاهر دنیا شدن، از طلحه و زبیر، انسان هایی می سازد که پس از سابقه طولانی در دفاع از حق و پیامبر (ص) در مقابل حق قرار گرفته و با پشت کردن به وصایای پیامبر (ص) بر علیه علی (ع) لشکر به راه می اندازند.
رهبر معظم انقلاب هم در این خصوص فرمودند:
«وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه یا اکثریت قاطعشان آنچنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند ـ وقتی این طور شد ـ اولش با شهادت حسین بن علی (ع) با آن وضع، آغاز می شود و آخرش هم...»
ج) بی بصیرتی
یکی از ویژگی های خواص مثبت بصیرت است. بصیرت یعنی روشن بینی و به معنای قوه قلبی ای است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند همان طور که نفس به وسیلة چشم صور و ظاهر اشیاء را می بیند. از این روی عدم بصیرت همان عدم ملکه روشن بینی است عدم بصیرت بدترین و خطرناکترین نوع کوری است چرا که کوری چشم دل است. در غررالحکم و دررالکلم آمده است که حضرت علی (ع) فرمودند: «ذهاب البصر خیر من عمی البصیرة؛ نداشتن چشم از کوردلی و نداشتن بصیرت بهتر است.»
مراد از بصیرت، نوعی روشن بینی و آگاهی قلبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند نه مطلق آگاهی و دوراندیشی و داشتن رأی صائب چرا که نسبت بین بصیرت و رأی صائب داشتن، مثلاً عموم و خصوص مطلق است و می توان گفت هر بصیری (به معنای یاد شده) از حسن رأی و نظر صائب قطعاً برخوردار است و اما این گونه نیست که هر کسی که مثلاً دارای حسن رأی است بصیر هم باشد؛ زیرا ممکن است از قدرت تصمیم گیری و حسن رأی برخوردار باشد اما نه تنها او را به خدا نزدیک نکند بلکه در مقابل خدا قرار دهد و آن زمانی است که در عین این که متصف به این صفت است اما از آن، در جبهه مقابل حق استفاده کند، چنان که عمرو بن عاص از زیرکی و حسن رأی برخوردار بود ولی در کنار معاویه به مقاتله با حضرت علی (ع) پرداخت و این نبود مگر از عدم بصیرت او. افرادی مانند ابوموسی اشعری را نیز نباید در این خصوص از نظر دور داشت که موضع گیری چنین افرادی نقش عمده ای را در مظلومیت حضرت علی (ع) و به قهقرا رفتن جامعه ایفا کرد.
د) حرکت قهقرایی خواص در خصوص تعصبات جاهلی
تعصب از حیث لغت، جانب داری کردن است. یعنی حمایت از کسی که متعصب، نسبت به او علاقه و ارادتی دارد از این روی هر تعصبی مردود نیست چرا که تعصب اگر عقلانی و بر حق باشد، امری معقول و پسندیده است اما اگر یک سری دفاع ها و حمایت ها باشد که وجهه عقلانی نداشته باشد و به واسطة آن باطل بر حق ترجیح داده شود، امری ناپسند و مورد مذمت عقل و شرع است. تعصبات قبیله ای جاهلی نیز از این قسم است. امام زین العابدین(ع) در خصوص این نوع تعصبات می فرماید:
«عصبیتی که صاحبش به واسطه آن کهنکار می شود آن است که کسی بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند ولی دوست داشتن قوم خود عصبیت نیست بلکه اگر کسی قوم خود را بر ستم کمک کند، آن از جمله عصبیت است.»
«پس از پیامبر اکرم (ص) با احیای ارزش های جاهلی، دوباره تعصب های نژادی و قبیله ای جان گرفت و ارزش های الهی قربانی ارزش های جاهلی شد. در سقیفه مسائل نژادی و ناسیونالیستی حرف اول را زد. در شورای شش نفری عمر، مسئله نژاد تعیین کننده بود. در حکومت عثمان بستگان پدری او حرف اول را می زدند و راز لغزش برخی از کارگزاران امام علی (ع) نیز همین بود.»
امید آنکه خواص معاصر با الهام گیری از مکتب اهلبیت و عبرت گیری از پیامدهای انحراف خواص در طول تاریخ اسلام، منشأ ظلم ها و انحرافات دیگری نسبت به جوامع اسلامی نگردند. اگر خواص در روزگار پس از رحلت حضرت رسول(ص) به سیره و سنت ایشان(ص) پشت نمی کردند و به خاطر دنیا پرستی و مقام خواهی پا بر حقیقت نمی زدند و در آن موقعیت حساس که بیان حق ضروری بود، به کتمانش نمی پرداختند و سکوت اختیار نمی کردند، جامعه اسلامی دچار اختلاف و انحراف نمی شد و علی(ع) و فرزندان او یکی پس از دیگری به مسلخ شهادت نمی رفتند.
نظر شما